عندر حکایات امروز :/

ساخت وبلاگ

صبح خواب موندم تقریبا بعد دنبال گوشیم می‌گشتم پیدا نمی‌کردم

دست انداختم اولین گوشی رو برداشتم شماره مو گرفتم زنگ زدم دیدم عه اشغاله :/

مامانم میگه یهو گفتم:«معلوم نیست داره باز با کی چرت و پرت میگه» و گوشی رو قطع کردم :////////////////////////////

اصلا یه وضعی

+

با گوشی خودم شماره خودمو گرفته بودم

-------------------------

بعد از ظهر داشتم میومدم خونه

همسایه قبلی رو دیدم

سلام و علیک میگه حالا خوش میگذره؟!

میگم میگذره :)

---------------------------

معلم عربی به خاطر ننوشتن تکلیف انداخت بیرون

یچیزی حدود ۲۰-۲۱ نفر بودیم

خواست به رکورد فیزیک (۲۷ نفر) حمله کنه که شکست خورد

رتبه اول دست دبیر حسابانه (۳۴نفر)

+

کلاس ۳۵ نفره

-----------------------

امروز تو مترو یه عاقایی داشت از این آبمیوه گیری های بدون برق و باتری فقط با فشار دادن و چرخوندن توی سر و پرتقال و نارنگی و لیمو شیرین و از بغل برای انار می‌فروخت 

آب لیمو شیرین رو گرفت ریخت توی یه گیلاس داد یه یارو گفت بزن روشن شی :)))

777...
ما را در سایت 777 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhat-khaty1 بازدید : 99 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 4:00