هعی خدا...

ساخت وبلاگ

ظهر وصال بودم داشتم برمیگشتم خونه گوشیم زنگ خورد، "ف" بود :/

-سلام، جانم؟

+سلام، کجایی؟

-وصال

+خب هیچی برو خونه حرف میزنیم با هم

[حس کردم بغض داره صداش]

-چته "ف"؟

+حالا برو خونه

[چند دیقه از من اصرار و اینا]

-[کاملا جربان رو گفت که از حوصله من و جمع خارجه و گفتش که:]بابام فوت کرده

و من بودم و بهتی که تموم نمیشد...

777...
ما را در سایت 777 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkhat-khaty1 بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1398 ساعت: 8:56